گفتم: هیچ دقت کردی روزامون چه بلند شده و شبامون چه روشن؟! گفت: ستاره ها که قد بکشن، آسمون آیینه بارون می شه و زمین گلشن! گفتم: اونوقت می شه بهتر خدا رو دید؟! گفت: می دونی ممد جان، سالها پیش، وقتی که شمیم به دنیا اومد، همین فصل بود، دم دمای غروب کنار پنجره ایستاده بودم و داشتم رقصیدن مهتاب رو نشونش می دادم که چشماش برقی زد و فهمیدم خدا مهمونم شده! همون موقع نذر کردم برای گلهای حافظیه شبنم ببرم! گفتم: شاید به دعای اون گلها بود که امروز دنیامون اینقدر قشنگ گفتم منبع

مشخصات

تبلیغات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

خبر و تصاویر هنرمندان سایت دلشکسته ها بهترین سایت فرش و تابلو فرش ماشینی کاشان مجله زندگی دانلود آهنگ | دانلود فیلم werAband نوین کابین